- نویسنده: Kianoush Ayari
زهره دختر فقیری است که با مسعود آشنا می شود؛ اما اشرف، پدر مسعود که مرد متمولی است، با ازدواج آن دو مخالفت می کند. زهره وانمود می کند که یتیم است؛ اما جهانگیر فاش می کند که عصمت، مادر معروفه ی زهره، در قید حیات است. مسعود، به رغم نظر پدرش، با زهره ازدواج می کند و اشرف طبق نقشه ی جهانگیر پسرش را به بهانه ی رسیدگی به امور تجارت خانه اش در بیروت به سفر می فرستد. جهانگیر با ترفند زهره را نزد مادرش می کشاند و از او اخاذی می کند.
زهره دختر فقیری است که با مسعود آشنا می شود؛ اما اشرف، پدر مسعود که مرد متمولی است، با ازدواج آن دو مخالفت می کند. زهره وانمود می کند که یتیم است؛ اما جهانگیر فاش می کند که عصمت، مادر معروفه ی زهره، در قید حیات است. مسعود، به رغم نظر پدرش، با زهره ازدواج می کند و اشرف طبق نقشه ی جهانگیر پسرش را به بهانه ی رسیدگی به امور تجارت خانه اش در بیروت به سفر می فرستد. جهانگیر با ترفند زهره را نزد مادرش می کشاند و از او اخاذی می کند.
هنوز نظری ثبت نشده است.
اولین نفری باشید که نظر خود را ثبت میکند.